تکتم جاوید | شهرآرانیوز؛ صبح تا عصرِ شهر را نمیبیند الا همان دیوارهای بتنی که هرروز قد میکشند و کارگران سر ساختمان. همه دغدغه و وقتش را گذاشته است سرمدیریت پروژه ها. مهندس اسم و رسم داری هم هست. مرداد تولد ۴۹ سالگی اش بود. حد و مرزی میان کار و زندگی شخصی ندارد و روزها و شب هایش از هم جدا نیستند. زمانش گاهی به وقت کشی در شبکههای اجتماعی میگذرد و گاهی به دیدن معدود دوستانش. در این میان ازدواج دیگر اولویتی میان انتخاب هایش ندارد: «آدم پنجاه ساله به همین زندگی روزمره عادت دارد و دیگر منتظر تغییر و تحول نیست.» شده اند ۲۱۰ هزار نفر. آمارهای جسته و گریخته میگوید تعداد آنها که به قولی دُم به تله ازدواج نداده اند یا از سن طلایی ازدواج گذشته اند تا به دهه چهارم و پنجم زندگی رسیده اند، در کشور همین حدودهاست. نامش را هم «تجرد قطعی» گذاشته اند. یعنی احتمال متاهل شدنشان به شدت پایین و گاه نزدیک به صفر است. بر اساس آخرین سرشماری کشور که در سال ۱۳۹۵ انجام شد، شاخص «تجرد قطعی» در کل کشور برای مردان ۳.۶ درصد و برای زنان ۲.۸ درصد بوده که اندک افزایشی را نسبت به سرشماری سال ۱۳۹۰ نشان میدهد. برخی نیز از افزایش ۴۵ درصدی این آمار پس از ۵ سال سخن گفته اند. این آمار مؤید آن است که تجرد در جامعه ما به سبکی از زندگی تبدیل شده است، اما چرایی و چگونگی اش قصه درازی دارد.
فرهنگ غالب هر جامعه و منطقهای به طور نانوشته و غیررسمی سنی را برای ازدواج دختران و پسران تعیین میکند که به آن سن طلایی هم میگویند. در شرایطی که بیشترین فراوانی ازدواج در گروه سنی ۲۰ تا ۳۵ سال است. از سوی دیگر، تجرد قطعی به سنین بالای ۵۰ سال در مردان و بیش از ۴۵ سال در زنان گفته میشود و هرچه این عدد افزایش پیدا میکند، احتمال ازدواج به شدت کم میشود تا جایی که فرد به طور کلی فکر ازدواج را از سرش بیرون میکند. اگرچه امکان وقوع تجرد قطعی برای زنان و مردان یکسان است، اما در دیدگاه عموم، آسیب آن برای زنان بیشتر است. شاید دلیلش این دیدگاه باشد که تجرد را در مردان امری اختیاری و انتخابی میدانند و در زنان امری تحمیلی.
سمیه در آستانه ۴۶ سالگی است. او درباره اینکه مجرد ماندن انتخابش بوده است یا اجبار میگوید: ما در خانواده و فامیل چنین رسمی نداشتیم و من هیچ وقت برایش برنامه ریزی نکردم. این سبک زندگی ناخواسته به من تحمیل شد. تا سی و چند سالگی فکر میکردم هنوز فرصت دارم. بعد که پدرم فوت کرد تنهایی مادرم را پرکردم. حالا هم سه سال است که با وجود سرطانی که در وجودم هست، خواهر و برادرهایم انگار ترجیح میدهند من مجرد بمانم و مدام به من یادآوری میکنند مبادا مادرم را تنها بگذارم.
سمیه ادامه میدهد: من آدم درون گرایی هستم برای همین تنها مشغله ام کار است و امورات خانه. سر خودم را به مغازه ام گرم میکنم و فروش کارهای هنری، اما گاهی که حال مادرم وخیم میشود برای تنهایی خودم نگران میشوم. احساس میکنم نه فرصتی برای ازدواج دارم و نه حوصله اش را.
نوید، اما به ازدواج بدبین است. این را میشود از روی استدلال هایش درک کرد: «قبول کنید که همه تحمل سختیهای زندگی مشترک را ندارند.» نوید پس از اتمام دوره عمومی پزشکی چندسالی برای گرفتن تخصص پای درس نشست، اما به نتیجه نرسید. حالا شب و روزش به کشیک در این بیمارستان و ویزیت بیماران در آن درمانگاه میگذرد. تصورش از رشته پزشکی، درآمدهای چندصد میلیون تومانی است که حالا با پزشکی عمومی او عملی نیست.
میگوید: من یک پزشک ۴۵ ساله هستم. شاید خیلی خوب و ایده آل به نظر برسد، اما هیچ ثروتی ندارم. سالهای سال حسرتش را کشیدم، اما تنها دارایی ام یک خودرو معمولی است و میتوانم هزینههای عادی زندگی ام را بپردازم. وقتی هنوز وضعیت اقتصادی درستی ندارم چرا ازدواج کنم؟!
او ادامه میدهد: اغلب دخترانی که برای ازدواج به من پیشنهاد میشوند، خودشان پزشک هستند و هرگز به زندگی در چنین شرایطی حاضر نخواهند شد.
آن طور که میگوید چنین دیدگاهی را دوستان و اطرافیانش هم دارند. همین که باید در اوج رفاه و ثروت ازدواج کنند تا در زندگی خوشبخت شوند. نوید نه اینکه پرونده ازدواج را به کلی بسته باشد، اما به نظرنمی رسد برنامهای برای تغییر شرایط فعلی خود داشته باشد.
شیرین ۴۲ سالگی را تمام کرده است و هنوز اصرار اطرافیان برای ازدواج کردنش ادامه دارد. میگوید: بعد از تمام شدن لیسانس هدفم فقط مهاجرت بود. خانه مجردی گرفتم که مستقل زندگی کردن را یاد بگیرم. کلاس زبان میرفتم و مدارک مختلف میگرفتم، اما هربار به دلایلی پرونده مهاجرتم رد میشد.
او ادامه میدهد: سالهای جوانی ام در تلاش برای مهاجرت گذشت. ازدواج نکردم، چون خواستگارانم هیچ کدام تمایلی به مهاجرت نداشتند، اما من در مقابل آنها و اصرار پدر و مادرم برای تأهل ایستادم.
شیرین به هوای مهاجرت در هیچ کاری هم ثابت نمانده است. مدام از این شاخه به آن شاخه. در پاسخ به اینکه آیا هنوز تصمیمی برای ازدواج دارد یا خیر، میگوید: مهاجرتی که سالها زحمتش را کشیدم به سرانجام نرسید. یافتن یک شریک زندگی و ازدواج که اصلا در اختیار من نیست. حالا دیگر اگر گاهی خواستگار پیدا شود یا مطلقه است، یا یک پسر مسن. هرچند جرئت ندارم آن را به صراحت به خانواده ام بگویم، ولی در واقع قید ازدواج را زده ام.
اغلب پسران و دختران بدون آنکه میان سن طلایی ازدواج و سن تجرد قطعی تفاوتی بگذارند، پا به این مرحله گذاشته اند. در مقابل فضای فرهنگی و سنتی جامعه هم تا حدودی برای پذیرش تجردفرزندان باز است. ذهنیت لزوم تحصیلات دانشگاهی به ویژه در خانمها و در مقابل توقع انتخاب همسری با تحصیلات بالا، شغل ثابت و درآمد خوب اجازه نمیدهد دخترانی که در سن بالاتر بیشتر اهل حساب و کتاب سود و زیان هستند، به آسانی راضی به ازدواج شوند.
علاوه بر این نداشتن جرئت و پذیرفتن شرایط سخت، نبودن تناسب بین تعداد پسران و دختران آماده ازدواج، سخت گیریهای مداوم خانواده ها، وضعیت اقتصادی گنگ و سخت جامعه، افزایش چشم و هم چشمی، افزایش آمار طلاق و خطر تعدیل نیرو و بیکاری مداوم به اضافه هزینههای اجاره و خرید مسکن اصلا اجازه فکر کردن به ازدواج را به خیلی از این دختران و پسران نمیدهد یا اگر بدهد و به آن فکر کنند، انتهایش افسوسی است که از سپری شدن عمر خود میخورند.
«تجرد قطعی یعنی سنی که افراد امید یا انگیزه خود را برای ازدواج از دست میدهند یا این مسئله برایشان بسیار کم رنگ میشود. این سن به طور معمول از ۴۰ سالگی به بعد است. وقتی دوران تجرد طولانی میشود، فرد منافعش را در ازدواج کردن نخواهد دید و هزینههای ازدواج برایش بالامی رود. برای همین از تن دادن به این تغییر خودداری میکند.» حامد بخشی با زاویه نگاه یک دکتر جامعه شناس پس از تعریف تجرد قطعی به سراغ دلایل آن در جامعه ما میرود: «برای تغییر سن ازدواج یا صرف نظر کردن از ازدواج، دو مانع بزرگ وجود دارد. یکی اینکه اکنون شبکه منسجمی برای آشنایی جوانان با یکدیگر نداریم و دیگری دگرگونی نقش زنان و مردان در جامعه امروز ماست.»
او در توضیح هرکدام از این دلایل میگوید: وضعیت جامعه به گونهای است که دیگر شبکه سنتی خانواده و آشنایی میان دختران و پسران به واسطه فردی به نام «راوی»، به ویژه در شهرهای بزرگی، چون مشهد از بین رفته و از سوی دیگر شبکه مدرن آشنایی جوانان هم موانعی جدی دارد که مورد پذیرش نیست. به این ترتیب جوانان فرصت و توفیقی برای آشنایی بهنگام، پیدا نمیکنند.
عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی استان در بخش دیگری از توضیحاتش به شرح پژوهشی میپردازد که علل دیگر افزایش سن و تجرد قطعی را مشخص میکند: در پژوهشی که به بررسی علل تأثیرگذار در تجرد جوانان ۱۵ تا ۳۵ سال پرداخته است، یک عامل بسیار تأثیرگذار «به هم ریختگی وظایف و نقش ها» ست که باعث شده است ازدواج در بین زنان و مردان انتقاع کمتر و مسئولیت بیشتری داشته باشد؛ همچنین ابهام نقشها نیز دامن گیر جوانان شده که ناشی از قرار گرفتن جامعه بین دوره سنتی و مدرن یا دوره گذار است.
بخشی درباره تغییر نقشها تأکید میکند: مدت هاست که نقشهای سنتی زن و مرد در خانوادهها تغییر کرده است. در مقابل نقشهای جدید و مدرن زنان و مردان هم خیلی پذیرفته نشده است. این عوامل به شدت در پذیرفتن ازدواج مؤثر است.
او ادامه میدهد: در جامعه ما الان نقشهای اجتماعی میان زن و مرد در تعادل قرار ندارد. فزونی بار نقشهای اجتماعی به ویژه برای مردان آنان را از ازدواج منصرف کرده است یا در سن بالاتر تأهل را میپذیرند، آن هم زمانی که انتخاب دیگری ندارند.
این جامعه شناس بار دیگر سه دسته عامل اقتصادی و معیشتی، عوامل مربوط به شبکه روابط زن و مرد و تفکیک وظایف در نهاد خانواده را دلایل کاهش توفیق در ازدواج و حرکت به سوی تجرد قطعی میداند.
همان ابتدا با تأکید میگوید: «مجرد ماندن برای افراد انتخابی آگاهانه نیست.» الهام اعلمی دوست، با کارشناسی ارشد روان شناسی بالینی سال هاست که هم مشاوره فردی میدهد و هم تجربه آموزش قبل از ازدواج به جوانان را دارد. میان مراجعانش نمونههای زیادی از دختران و پسرانی را دیده است که تن به ازدواج نداده اند. او این موضوع را ناشی از مشکلات روحی این افراد میداند و میگوید: اگر دلایل اجتماعی را کنار بگذاریم، در بیشتر مواقع مجردماندن همیشگی یا ازدواج بسیار دیرهنگام اگر چه از ابتدای امر -مثلا سن ۲۵ سالگی- انتخاب فرد نبوده، اما نتیجه ویژگیهای روحی اوست.
او کمال گرایی را مهمترین ویژگی مجردان قطعی میداند و اضافه میکند: افراد کمال گرا در انتخاب فرد مقابل تردید دارند، زیرا همیشه به دنبال فرد ایده آل میگردند.
او یکی از عوامل موفقیت در ازدواج را توانایی ممزوج یا ترکیب شدن با فرد دیگری در ساختار زندگی مشترک بیان میکند و ادامه میدهد: برخی افراد شخصیت خشک و بدون انعطافی دارند و نمیتوانند در این سیستم (ممزوج یا ترکیب شدن) قرار بگیرند. آنها همواره تصور میکنند که زمان برای انتخاب و ازدواج باقی است.
این روان شناس باوجودی که آسیب زنان و مردان مجرد را در مواجهه با عوارض ازدواج در سنین بالا یا همیشه مجرد ماندن یکسان میداند، شدت آن را برای زنان بیشتر ارزیابی میکند. او میگوید: خطر افسردگی یا انزوا برای همه وجود دارد، اما خانمها با شدت بیشتری به آن دچار میشوند. خیلیها تازه در سنین بالا متوجه میشوند که فرصتشان تمام شده است یا توانایی هماهنگ کردن خود را با زندگی جدید یا تنهایی ندارند.
اعلمی دوست تأکید میکند: تا زمانی که افراد بدانند فرصت انتخاب دارند، اعتماد به نفس خود را حفظ میکنند، اما به محض اطلاع از اینکه راه دیگری ندارند، روحیه خود را از دست میدهند.
این روان شناس یادآورمی شود که «اگر این مجرد ماندن با پایان کار یا بازنشستگی همراه شود، خطرات دیگری همچون گم کردن هدف زندگی و دورشدن از فضاهای اجتماعی، امید به زندگی پایین، احساس پوچی، رخوت و احساس ناتوانی را به دنبال خواهد داشت. تقویت احساس حسادت به دیگران، کاهش تحمل و پرخاشگری با اطرافیان و بدخلقی از دیگر خصوصیات اخلاقی آنان است.»
این روان شناس میافزاید: این افراد کمتر از زندگی خود لذت میبرند و دچار نارضایتی خواهند شد. بروز حس خودسرزنشگری و خودتخریبی مداوم و احساس گناه نیز از دیگر حالات روحی است که آنها تجربه خواهند کرد.
او معتقد است: دلیل مجرد بودن یا مجرد ماندن هرچه باشد، وقتی که فرد به چنین سنی رسید، باید «پذیرش» پیدا کند؛ یعنی بپذیرد حالا که توان تغییر ندارد، وضعیت موجود را بپذیرد.
این مشاور خانواده اضافه میکند: با تحلیل چندباره شرایط موجود یا مقصر دانستن دیگران مشکلی حل نخواهد شد. برای همین به چنین افرادی پیشنهاد میکنیم برای خود مسیر جدید یا معنای دوبارهای ترسیم کنند. مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، انجام امور خیر، سفرکردن یا آموختن هنرها و علوم تازه میتواند به جای تجربه افسردگی، حس خوبِ مؤثر بودن را به فرد تلقین کند.
اعلمی دوست البته این را هم یادآورمی شود که «از میان همه افرادی که از مجرد ماندن آسیب روحی میبینند، برخی راضی خواهند بود؛ مثلا افراد درون گرا که میدانند چگونه تنهایی خود را پر کنند و چگونه از زندگی لذت ببرند، شاید هیچ وقت به گروه متأهلها ملحق نشوند و همیشه مجرد بمانند.»
آمار خانههای مجردی و زندگیهای تنهایی در شهرها بیشتر شده است؛ خیلی بیشتر؛ جوری که حالا در هر محله و مجتمعی از شهرمان میتوان از یکیدو جوانی که بهتنهایی زندگی میکنند، سراغی گرفت. افزایش آمار طلاق و شکست در زندگیهای مشترک و از سوی دیگر مسئولیتهای محدود و زندگی همراه با اصل لذت، سبب شده است تن دادن به ازدواج و پذیرفتن مشکلات متعدد برای بسیاری از جوانان سخت باشد. در واقع سبک زندگیهایشان تغییر کرده است. حالا مستقل شدن از خانواده به هردلیلی همچون تحصیل در شهر دیگر یاناسازگاری با اعضای خانواده بهآسانی ممکن است. کارشناسان معتقدند این تغییر سبک یکی از مهمترین دلایلی است که بهآرامی و پنهانی تصورات جوانان را از زندگی متأهلی دور میکند.